رمان موبایل

رمان اینترنتی رمان مجازی _رمان عاشقانه_آموزش نویسندگی_ خاطرات_ رمان جدید_

رمان موبایل

رمان اینترنتی رمان مجازی _رمان عاشقانه_آموزش نویسندگی_ خاطرات_ رمان جدید_

رمان موبایل

اکثر مطالب رو از آرشیو های فن پیج نویسندگانی مثل شین براری، احمد آرام ، ققنوس خاکستری و احمد محمود بازنشر میکنم. زحمت اصلی را بنده متحمل شدم که از آرشیو شلوغش تعدادی از آنها رو سرقت ادبی کردم و اینجا منتشر کردم. خخخ شوخی بودشااا

آخرین نظرات
  • 24 September 23، 19:13 - محدثه پیراسته فر
    عالی

۱۱ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

     من اونجا نبودم  که تو ترسیدی !...

  عبور دو ابر ، برخورد به هم و خلق آذرخش

 ، تصویر اسمون رو قرینه کرد

  صدای غرش رعد ، دل آسمونو کَند 

  بعدشم بارون و بوی خاک و نم 

     بهار سلام . دوباره پاییزه 

  پاییز ، همان فصل حرمت انگیز غصه ها

   فرصتی برای مرور خاطرات 

  اینجا فردا هوا بارانی ست. ...

  • محدثه پیراسته فر


  قاب چوبی آیینه و دیواری نمور .... عطش عشق و اضطراب یک نوجوان در پیچ و انحنای جدیدی از بازی های روزگار.... پیر خیره به گذر عمر و روزهایی در عبور .... دزد آشنا و ایفای نقش پلیس و سکوت سرباز و نگهبان صبور و تهدید سرقت از بازار زرگران و سنگ کبود در عمق قبور . سمت غم انگیز محله اما به من مینگرد پسرک غمگین و عاشق پیشه . گره میخورد چشمان عسلی در تقارن آیینه

به من میجوید دلیلی را سراسیمه . خیره به خشم . رنگ میپاشد بر بوم و میبندد نقش عجیبی شکل رخش. درد را میکشد با سبک سیاه قلم و سر میدهد بلند آه ناله با چکیدن های اشک و دسته های عزاداری محض مرگ یک عرب. هیات هایی در سر دسته یک الم (عَلَم) . . تازیانه میزند باد و بوران و زخم میزند بر سقف . بام ناله دارد از بارش باران و تاب های آفتاب سوزان . لوجنک دریچه اش را داد بر باد پیش از رسیدن چشم طوفان. لانه ی جوجه کلاغ صد ساله شهر مانده بودش خیره براه و از دلهره ی سقوطی بی سبب و شاید هم هجوم طوفانی ناآشنا، لانه اش را بر تاج کاج بلند، دوخته بود با ریسمان سیاه . مضطرب از وقوع حادثه و بحران سخت. دلگرم میکرد جغد پیر نیمه شبی و میگفت میرسد نوبت طالع خوش و بلکه بخت. سمت دیگر نسیم عمق میگرفت شتابزده میرسید و میپیچید به طناب رخت . تکه لباسی سفید را میربود از بند رخت و میسپردش به الاچیق وسط برکه و تخت. سیاه گربه ی کور میگفتش که گمان کنم باز باران سر بزند و کند اوقات تلخ. درون کلبه ی چوبی ولی ‌‌.. پسرک افتاده بودش از عرش به فرش حس غم غریب غربت در غروب آدینه...

من به دیوار مینگرم و تقویم آویخته به میخ. نظاره میکنم به انتخاب های پیشرو. که چیده شده بروی میز سمتی نشسته آرام و بیصدا بر مچ دستانی گره خورده یک تیغ تیز. به رگ خواب مچ دسته ی تیغ .

چکه میکند از سنگ  ،  قطره های سرخ و خون آلوده و اصابت به سر و شکستن آیینه ها .....



  • شهربانو واثق

دخپرک



      ■     دخپَرک   

  • شهربانو واثق


  • شهربانو واثق
   
   این رو دوست و پسرهای امروزی  و نامزدهای عاشق پیشه و  جوانان  امروزی  ببینند  ،  ماجرای حقیقی عشق و دو عاشق پیشه ی قدیمی ست همراه با عکس ،   و ماجرای تفاوت دین آنها و  قوانین دستو پاگیر متعلق به جامعه آنان  و  راه چاره ی خلاق آنان  و  عشق آنان از ابتدا تا پایان و حتی پس از مرگ آنان و اتفاق جالب برای خلاقیت و نبوغ آنان برای دور زدن قوانین پس از مرگ و محل قرار گیری سنگ قبر های آنان در دو قبرستان متفاوت   و بیشتر....     برای خواندن مطلب کلیک نمایید.... 

  

  • محدثه پیراسته فر

ادویه مرگ

شهروز براری صیقلانی

  • شهربانو واثق

فرنگ

داستان کوتاه      به فرنگ میروی؟    

  • محدثه پیراسته فر

خاطرات ماوراءطبیعه حقیقی از مخاطبین پیج

  • محدثه پیراسته فر

   خاطره ای  ساده است، ممنوع قلم و ممنوع صداهای ایران که زاده ی محله ی امین الضرب رشت هستند مجله ادبی چوک  گفتگو با شین براری

  • محدثه پیراسته فر

بهار یار،   به یاد آن روزهای بارانی رشت،  در عبور از باغ محتشم، زیر چتر تو کنار جوی باریک آب. زیر سایبان چتر کاج های پارک،    نغمه های عاشقانه ی قلبی پاک

  • محدثه پیراسته فر