رمان موبایل

رمان اینترنتی رمان مجازی _رمان عاشقانه_آموزش نویسندگی_ خاطرات_ رمان جدید_

رمان موبایل

رمان اینترنتی رمان مجازی _رمان عاشقانه_آموزش نویسندگی_ خاطرات_ رمان جدید_

رمان موبایل

اکثر مطالب رو از آرشیو های فن پیج نویسندگانی مثل شین براری، احمد آرام ، ققنوس خاکستری و احمد محمود بازنشر میکنم. زحمت اصلی را بنده متحمل شدم که از آرشیو شلوغش تعدادی از آنها رو سرقت ادبی کردم و اینجا منتشر کردم. خخخ شوخی بودشااا

آخرین نظرات
  • 24 September 23، 19:13 - محدثه پیراسته فر
    عالی

      یک پاراگراف از 

امین الضرب رشت زادگاه نویسنده سبک خاص مدرنیته شین براری صیقلانی

  قسمتی از این کتاب که درونش با هزیان های کاراکتر محبوب دخترک نوجوان و معصومی بنام  نیلیا  مواجه هستیم و  از دیدگاه اکثر غریب به یقین مخاطبین این اثر ادبیات داستانی بلند و توقیفی   این هزیان ها بطور مخفیانه و زیرکانه توسط نویسنده ممنوع القلم و جوان شمالی کشور در  کتاب گنجانده شده. و این کتاب در سال 1395 ثبت رده بندی کتابخانه ملی شده و اتفاقات و حوادث های بسیاری طی سالهای پس از آن رخ داده که بطور شگفت آوری مشابه تعبیر هزیان های یکی از کاراکترهای اصلی این داستان بلند است .   نام این اثر    پستوی شهر خیس  است  و  اپیزود های آن   مانند ؛   نیلیا _ اوهام _ خانه وارثی _ مریم السادات_ شهریار_ مهربانو_ هاجر_ باغ داوود_ پیردختر باغ توسکا و..... میباشند. 

توجه   توجه  ****                   توجه**** 

  در ماهنامه ادبیات داستانی چوک   شماره 133  تازگی مصاحبه آی  با  شین براری توسط سردبیر مجله الکترونیکی  انجام شده بود که  نویسنده  کاملا  منکر  پیشگویی ها  شد  و گفت که  همگی تصادفی  بوده.   و  گفت  که  خیلی عصبانی  و  غمگینه  که  برخی  میگن   اون  پاراگراف های  ملقب به  هزیان های  پیش از تشنج  نیلیا  ،  پیشگویی هاش  بوده که  با  زیرکی  با این شیوه  از  سد  تیغ  تیز  سانسور  و  ممیزی  کتاب  گذرونده .  اون  گفت  چنین نیست  و کاملا  تصادفی   مصداق پیشگویی  از آب در اومده.    (اونجای آدم دروغگو...)  


 

متن ؛    صفخه 168 پاراگراف آخر  


زمان در دنیای او مفهومش را از دست داده.

چرخ زمان میگشت و گذر ایام از نگاهش بی رنگ  و لعاب بود.   

نیلیا از خواب برخواست ،  و خود را در تیمارستان یافت،  موی سرش  آشفته بر چهره اش افشان،   ژولیده حال و پریشان خاطر  بروی تختش نشست،   و بی مقدمه گفت ؛  مریم سادات گوشِت با منه؟ 

مریم السادات ؛  آره،  جونه دلم  بگو...

  نیلیا؛  هُما  چیه؟  هُما  کیه؟  

مریم السادات ؛  هما یه پرنده ست،   به  جوجه هاش  گوشت شکار میده،  خودش استخون میخوره 

نیلیا؛  چرااا؟  فقیرن مگه؟  

مریم السادات؛  مگه آدمن که  فقیر و غنی داشته باشن؟ 

نیلیا با بُغض ؛  پس چرا  استخون میخوره  

مریم ؛  خب  چون  ذاتش اینه.    از دسته ی پرندگان لاشخوره  و یک نوع لاشخوره  ریش داره  

نیلیا ؛  وااااا   جدی میگی؟   هما مگه مرد هستش که ریش داره؟


نیلیا پشت پنجره ی درمانگاه بود و خیره به نقطه ای نامعلوم که حسی غریب وجودش را فرا گرفت،   تمام صورتش   گُر  گرفت و گرمایی فراطبیعی در نوک انگشتانش ایجاد شد  و آرام پیش رفت و   تمام دستانش را تا بازوانش در نوردید  نیلیا  نگران و  مضطرب گشت ،   از روی تخت سفیدش برخواست    سرش گیج رفت  چشمانش تار دیده ،  در باورش  این لحظات را در خواب دیده،   بی آنکه کسی مخاطبش باشد زیر لب گفت؛  من این ها  را خواب دیدم ،  اینها میخوان منو دار  بزنند   جای قبر واسه ی من قار  بکنند   

مریم السادات  که طبق معمول در آیینه کوچک دیواری به خودش خیره بودو ادا  اطوار های بچگانه در می اورد  ،  متوجه ی هزیان های او شد و  فالگوش ایستاد  تا  به  حرف های او توجه کند در این حال نیلیا شروع به گفتن حرفهای بی سر و ته خود  کرد  بی آنکه  اختیاری در بیان کردن کلامش داشته باشد  کلمات را یکی پس از دیگری میگفت ،  او در سراشیبی تشنج افتاده بود و کلمه به کلمه بر سرعت کلامش افزوده میشد  او گفت ؛ 

یه اتفاق عجیبی توی یه جزیره کوچیک افتاد، آدمای چشم بادومی با غذاهای عجیب غریب  و  خفاشی که  عطسه میکرد،  گاوی که روزنامه میخوندش  و  مورچه خواری که کلاس فلوت نوازی میرفت،  آدما عطسه کردن ،  نفس هاشون  ازشون قهر کرد،   هوا کم آوردن  و  نتونستن صبح بیدار بشن.  یه چیز سیاه و پلید متولذ شد  و مث روح شیطان پیغام آور مرگ و زجر و  درماندگی بود،   روح سیاه بدون بلیط سوار ارابه ی آهنی شد،   ارابه  بال داشت  پرواز داشت   ناخدا داشت  هیچکی ندیده بودش،  اون اومد توی سرزمین های دور   و  از ارابه آهنی پیاده شد ،    همه باخبر شدن  روح شیطان اومده  به سرزمین شون  ولی  هیچ کس اونو نمیدید ، فقط آدما  توی خونه هاشون قایم شدند  اما  باز  خیلیا  دچار میشدن  و  هرچی  آدمای بیشتری  مبتلا  میشد ، روح پلید  قوی تر  میشد   ،  روح پلید از سرکه  میترسید   از بیمارستان و قبرستان خوشش می اومد ،   اهالی شهرهای دور و نزدیک ترسیدند  که مبادا  بچه هاشون توی راه مکتب و مد رسه  اسیر چنگال بیرحم روح پلید بشن    و هیچکی دیگه درس نخوند،  در عوض توی خونه هاشون  درس میخوردند و لقمه لقمه ریاضی میپیچیدن و قورت میدادن ،   اما یه نقطه ضعف داشت، واسه همین از امتحان مرگ.و میر  و  زجر و  درماندگی یک نمره کم آورده بود و  19  شده بود  ،  تمام رمال ها  و  جن گیر ها  داشتن تلاش میکردن که اون نقطه ضعفش رو  کشف کنن  و  جلوش رو بگیرن  اما  بیشتر خودشون مبتلا به مرگ میشدن، این روحه پَلید  مثل یه اثر هنری بود ک شیطان اون رو روی بوم تقدیر و تقویم کشیده بود و تقدیم ساکنین زمین کرده بود،  یه اثر هنری شکل نقاشی کوبیسم  که نمره 19 شده بود سر امتحان زندگی........... 

مریم السادات  گفت؛  نیلیا   این چرت و پرتا چیه ک میگی؟  دخترجون واسه خاطر همین حرفاست  ک  آوردنت اینجا  که میان یه مُشت  خول و چل  بستنی بشی،  ینی بستری  بشی.  البته که من خودم پنجاه و یک درصد جزو پرستارا محسوب میشم  48 درصد جزو بیمارا . یک درصدش هم که  ممکنه ریاست بهم برسه . 

نیلیا قش کرد و نقش بر زمین شد و مریم السادات خیره در قاب آیینه گفت؛  واااای     


..************


. ***************            **************


    برای خواندن مصاحبه شین براری مجله چوک را مشاهده و یا دریافت نمایید [][] کلیک برای دریافت
حجم: 9.6 مگابایتشهروزبراری در مجله ادبی این ماه
توضیحات: مجله ادبی،ادبیات داستانی،شین براری،،ششهروزبراری،شهروز براری صیقلانی،شین براری نویسنده 
شین براری نویسنده فرمالیسم

          نویسنده شهروز براری صیقلانی سبک فرمالیسم هنری novelist shin barary
آثار شهروز براری صیقلانی
شهروز براری صیقلانی

شین براری نویسنده فرمالیسم مروری بر آثار ادبیات داستانی PDFدریافت
عنوان: فایل پی دی اف رایگان ادبیات داستانی نقد و بررسی آثار
حجم: 550 کیلوبایت
توضیحات: مروری بر آثار نویسندگان فارسی

pdf file ][][ مروری به آثار داستانی کوتاه دریافت
عنوان: رایگان نقد و بررسی مجموعه آثار داستان کوتاه
حجم: 219 کیلوبایت
توضیحات: مروری بر آثار ادبیات داستانی کوتاه

عنوان: رایگان پی دی اف داستان نویسی خلاق
حجم: 445 کیلوبایت
توضیحات: ادبیات داستانی فارسی فایل پی دی اف

مصاحبه با شهروز براری صیقلانی
     

                کووید 19 


                 کُرونا 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی