رمان موبایل

رمان اینترنتی رمان مجازی _رمان عاشقانه_آموزش نویسندگی_ خاطرات_ رمان جدید_

رمان موبایل

رمان اینترنتی رمان مجازی _رمان عاشقانه_آموزش نویسندگی_ خاطرات_ رمان جدید_

رمان موبایل

اکثر مطالب رو از آرشیو های فن پیج نویسندگانی مثل شین براری، احمد آرام ، ققنوس خاکستری و احمد محمود بازنشر میکنم. زحمت اصلی را بنده متحمل شدم که از آرشیو شلوغش تعدادی از آنها رو سرقت ادبی کردم و اینجا منتشر کردم. خخخ شوخی بودشااا

آخرین نظرات
  • 24 September 23، 19:13 - محدثه پیراسته فر
    عالی

بهار یار،   به یاد آن روزهای بارانی رشت،  در عبور از باغ محتشم، زیر چتر تو کنار جوی باریک آب. زیر سایبان چتر کاج های پارک،    نغمه های عاشقانه ی قلبی پاکک. شهروزبراری صیقلانی نویسنده اثر ناظم بلفطره   به یاد آن روزهای برفی، عکس های یادگاری،  یادگار هایی که نگشتند ماندگار. یاد دارم  روزی برفی و سفید  در آغوش تو با شالی بلند. 
یادم آمد که چه می گفتی. از آرزوها و رویاها، آنچه که دیدیم و بر آن لبخند زدیم. حتی ساعتش را به ذهنمان سپردیم. نیمه شب یا سپیده دم. 
فرقی نداشت که کجا باشد و کی باشد. کنار تو بودن همه چیزش بود. 
و تو دستانم را گرفتی و تا ته کوچه لحظه ها بردی. قصه تازه ای بود عشق من و تو، آن لحظه که ما شدیم. 
گفتم نگرانم از آینده و تو ساکت به دوردست ها نگاه کردی. حدس زدم که مرا می بینی که پیر شده ام و عصا به دست. 
شاید هم خودت را دیدی که سیگار بر لب از کنج دیوار خانه ما برای همیشه رفتی. 
شمع سوخت و خاموش شد. 
ساعت را که نگاه کردم از نیمه گذشته بود. دلم آتش گرفت و دود کرد. شعله اش را پایین کشیدم تا مبادا زندگی مان را خاکستر کند.
و در غفلت و بی خبری خوابت برد.     وقتی که مجدد امدی من تازه بیدار گشته بودم،  لااقل چنین تظاهر مینمودم  ،  تا مبادا  شرمسار از غیبتت شوی.  من تظاهر کردم که در غیبتت،  چرت کوتاهی زده بودم و هیچ از تو نپرسیدم که چرا چنین بی حیا رفتی،  تا که چنین  شرمسار و ویرانه باز گردی!؟   

پس وانمود کردم و گفتم،   که سلام صبحت بخیر،   چشمانم را که بستم خوابم برد   تو چطور! 

تو سکوت و شرمسار،  سرت را پایین انداختی 

گفتم؛ چه زود بیدار شدی،   من خیلی خسته بودم   و نفهمیدم که چطور خوابم برد،   تو گفتی_ 

چرت کوتاهی زدی. 

اما جفتمان میدانستیم که این چرت کوتاه،  به درازای  گذر از سینزده تقویم چهار فصل دیواری  امتداد داشته. 
وقتی آمدی دیگر دیر شده بودش.   اغوش مان سرد بود و خالی. 
همانند دلم که به یکباره شکست و بی حس شد. کاش آن لحظه بودی و بیدارش می کردی تا به اغماء نرود. 
افسوس که دیر آمدنت مرا در خودم کشت. 
از آن پس کوچه دل تنگت شد و من فراموش تو. 
رفتی و روزهاست که گوشه دیوار کهنه و نمور خیالم ، نگاهم به راه است تا دوباره برگردی. 
اما نیامدی و مرا با خاطرات شیرینم در تلخی ام رها کردی. 
به یادت می مانم تا تو هم به یادم بمانی ...

 

بهایار        چیدمان واژگان  شین صیقلانی  

نظرات (۱۱)

  • سوفیا آریانژاد
  • شهروز همواره از اسم بهار بهاره بهره جسته در افغانستان به دختر سن ترنج بهاره می نامند . ینی در محدوده نو تکلیفیتی که میشود بعبارت دگر در میانگین سن و عمری 9 سالانگی در دختران . ترنج در ادبیات افغانستان به تعبيرات شکوفته، و شکوفه و شکوفتن منظور می گردد . >b b
  • ناشناس
  • توسکا مهستانی Data: 2020/07/23
    ____________________________________
    سلام من برداشتم ازش چنین است که دو دست هستند و دخترک جفا داشته و رفته بود، پس از 13 سال بازگشته و پشیمان و شرمنده و پسر به رویش نیاورده، بسیار دلنشین بود و غم گین آفرین به احساس تان. و آفرین به شخصیت پسر ماجرا
    پاسخ:
    درسته و زیبا گفتید
  • ناشناس
  • توسکا مهستانی Data: 2020/07/23
    ____________________________________
    سلام من برداشتم ازش چنین است که دو دست هستند و دخترک جفا داشته و رفته بود، پس از 13 سال بازگشته و پشیمان و شرمنده و پسر به رویش نیاورده، بسیار دلنشین بود و غم گین آفرین به احساس تان. و آفرین به شخصیت پسر ماجرا
    پاسخ:
    توسکا جان نامت مرا به یاد کاریکاتوریست معروف ایرانی در  لندن انگلستان انداخت.  ممنون از پیامت.  اما لطفا از فیلتر شکن استفاده نکنید  لحظه پیام دادن   چون  نامتان را  ناشناس  ثبت میکند.  ضمنن  برداشت کاملا  صحیحی از نظر من  داشتید نصبت به ماجرا.  اما  باید از نویسنده متن  حقیقت را جویا شد
  • ناشناس
  • ترنم شباهنگ 2020/04/30
    زیبا پر احساس
    پاسخ:
    سپاس
  • ملیکا موحد
  • ببخش آقای براری دلنوشته تون به دلم نشست و بی اجازه اینجا بازنشرش کردم. همین
    پاسخ:
    رفتار  حرفه ای اینگونه نیست.  اما چون  متن بی محتوا  و  فاقد ارزش  ادبی یا داستانی  هستش    من  نگران  رنجیدن مخاطبین شما  میشم  که  مبادا   بی احترامی به سطح  انتظار کیفی از جانبشان  تلقی شود.  زیرا لااقل باید یک مطلب  دارای  یک  مشخصات و سطح استانداردی باشد تا  بتوان عرضه داشت. وگرنه  که موجب سوء تفاهم میشود  و  به شعور خواننده توهین میشود.  من از تمام مخاطبین  بابت  انتشار بی اجازه ی  بداعه های  بی ارزشم  در فضای مجازی  پوزش میطلبم.   
    ملیکاجان کاره بصیار خوبی کردی جیگرم بازم ازش بزار
    ، ،
    >s
  • سوفیا آریانژاد
  • دوستآن  دنبالم کنید    

    من  فرار کنم

    پاسخ:
    بخدا راحتی  
    الکی  خوش
  • شبنم میرزاخانی
  • مرسی   .   خودمونيم   آقای شین کاری کرده  که  اسم  دخترانه ی بهاره  منفور بنظر برسه.    چه دل پُری داره هااا ازش ش خخخ

    پاسخ:
    ...
  • مژگان احمدی موقری
  • موافق با شبنم
    منم حس خاصی نسبت به اسم بهار پیدا کردم
    به یاد درد شیرین عشق افتادم
  • محدثه پیراسته فر
  • من ک ازش متنفرم
    .

    چون شهروز همیشه ناراحته از داغ دست اون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی