خودکشی جوان ۳۳ ساله در لاهیجان با اسلحه
فرمانده انتظامی لاهیجان گفت: شب گذشته جوانی ۳۳ ساله در حاشیه استخر لاهیجان با سلاح گرم اقدام به خودکشی کرد.
سرهنگ قاسم جانعلیپور در جمع خبرنگاران در تشریح این خبر اظهار کرد: در ساعت ۲۰ شب گذشته در پی تماس تلفنی با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر تیراندازی و خودکشی فردی در حاشیه استخر شهرستان لاهیجان، بلافاصله ماموران انتظامی به محل اعلامی اعزام شدند.
فرمانده انتظامی شهرستان لاهیجان افزود: با حضور پلیس و تحقیقات اولیه مشخص شد، مردی ۳۳ ساله اهل دزفول و ساکن لاهیجان به دلایل نامعلوم با یک قبضه سلاح گرم با شلیک به سر خود، اقدام به خودکشی کرده است. با هماهنگی مقام قضایی، جسد متوفی برای سیر مراحل قانونی به پزشکی قانونی منتقل شد.
سرهنگ جانعلیپور با اشاره به تلاشهای فنی و تخصصی کارآگاهان آگاهی برای کشف زوایای پنهان این حادثه تاکید کرد: علت و انگیزه این حادثه در دست بررسی است که نتیجه متعاقبا اطلاعرسانی خواهد شد.
ارتباط این مرگ با نویسنده شین براری در هاله ای از ابهام .
بازنشر مطلبی با همین عنوان از سایت خبر گیل که. از قول شین براری نقل کرده:
کپی و پیست از رکناخبر و برنانیوز:
سلام
من در دیوار آگهی برای آموزش نویسندگی درج کرده بودم که برای قسمت توضیحات قید نموده بودم که میتوان با فراگیری فن نویسندگی خلاق و تمرین و پشتکار اثری ادبیات داستانی بلند و زیبا خلق کرد و داستان سرگذشت و تقدیر و تجارب زیستی خود را با مخاطب به اشتراک گذاشت .
کمی بعد از اینکه آگهی را حذف نمودم تماسی بظاهر ساده داشتم که...
شرح ماجرا
هنرجویان نیز به اندازه کافی مراجعه کردند و چندین هنرجو در سطوح مختلف جذب نمودم تا به رایگان و بشکل دوره ای در سطوح مقدماتی _ پیرنگ و سبک _ پیشرفته ٫ اقدام به انتقال محتوای آموزشی به متقاضیان کردم ولی پس از گذشت مدتها بعد از حذف آگهی ام مرحوم با من اولین تماس را برقرار نمود . آشکار بود که مدتهاست شماره ام را در جایی ذخیره داشته زیرا آن هنگام آگهی ام در دسترس نبود و حذف شده بود . . من مرحوم را در چندی پیش یعنی اوایل زمستان ۹۹ ملااقات کردم ، ایشان در تماسی تلفنی از بنده تقاضای نوشتن داستان زندگیش را کرده بود و با پافشاری ایشان و با توجه به لحن بی ریاح و صداقت کلام و از طرفی نیز هم سن بودن مان ، بنده قبول کردم تا در زمان مشخصی ایشان را ملاقات کنم ، ایشان آدرس بنده را جویا شدند تا در هفته بعد در روز خاص و ساعت معین تشریف بیاورند و حضورن درخواست خودشان را با دلایل خاص و مباحث نامعلومی که قرار بود حضوری مطرح کنند را به بنده بگویند تا بلکه مجاب شوم و داستان ایشان را به واژه در آورم و واژگان را یک ب یک به خط بکشم و صف کنم تا پیچش و فراز و فرود و هزار و یک قصه ی سرگذشتش را به خط بکشم
مرحوم هیچ علاقه ای به یادگیری فن نویسندگی نداشت و فقط بخاطر جستجوی اسم محله ی سکونت من در آگهی های دیوار به شماره من و آگهی من رسیده بود ، زیرا شخصی مونث ساکن همین محله در آگهی دیوار اقدام به ه فروش موتور برقی خود به ایشان کرده بود و ظاهراً مشکلی رخ داده بود و از طرفی هم مجتبی (مرحوم) علاقه داشت تا قصه ی عشق و زندگیش را به رشته تحریر در آورد . اما بنده از دیدگاه خودم صلاحیت لازم را نداشتم زیرا به هیچ وجه ایشان را درک نمیکردم . و هم کارهای مهمتری نیز داشتم
ابتدا شروع به شرح دشواری این کار نمودم و از مباحثی مانند بحران کاغذ در کشور ، مصایب قرارداد بستن با ناشرین و گذر از سد ممیزی و.... گفتم بلکه پشیمانش کنم از چیزهایی گفتم که هیچ با آنان آشنایی نداشت و حتی تمرکز حواسش نیز جای دیگری بود و مشغول چت با شخصی بود که موتورش را برای فروش گذارده بود من از این گفتم که برای ؛ ثبت رده بندی کتابخانه عمومی کشور و کسب مجوز فیپا و کد شابک و چاپ و نشر و.... لزوما میبایست با خرج هزینه انجام شود
او یک خط در میان میگفت پشت گوشی : گوشم با شماست ، خب؟...
چند باری هم همزمان با شخص دیگری در آنسوی خط راجع به موتور سیکلت و دختر فروشنده اش سخن میگفت.
خلاصه قرار را برای هفته بعد موکول کردم و آدرس دادم و قطع کردم
اما پس از اتمام مکالمه و آگاهی از آدرس محل سکونت بنده ، ایشان سریعا و بطور سرزده بافاصله دو ساعت بعد اتمام مکالمه تشریف آوردند. اسمشان مجتبی بود اصلیت دزفول و ساکن کافه رستورانی در لاهیجان ، ایشان لباس سط اسپورت و ظاهری جنوبی داشتند و اثری از طراوت و پویایی در لحن و چهره شأن پیدا نبود، دیدار نخست در ماشین ایشان و بطور سرزده در ساعتی غیر اداری و سیاهی شب انجام شد و بنده تمایلی به این همکاری نداشتم اما از سر رسم مهمان نوازی و یا شاید غریب نوازی ما گیلانیان بود که رسم ادب را جا آورده و گوش به قصه زندگی شأن سپردم . قابل احترام بودند و ۳۳ ساله ، از برادر بزرگشان حساب میبردند و از برخی لغزش های اخیر خود نادم و شرمسار . چندین بار سابقه ی درمان در مراکز سلامت را داشتند و خودروشان پراید هاچ بک سفیدی بود با پلاک دزفول . ایشان قد شأن کمی از بنده کوتاه تر بود و شاید ۱۷۰ س . وسواس و چارچوب خاص خودشان را داشتند و در چند دیدار بعدی ایشان ، از وجود مشکلی شدید و چالشی احساسی در روزگارشان آگاه شدم، برخلاف پنهانکاری شأن در قبال وابستگی های چندگانه ی مصرفی در روزمره شأن برای من کاشف بعمل آمده بود که ایشان غیر از لغزش و خروج از مسیر درست ، بطور وخیمی دچار بحران روحی و وابستگی شدید قلبی به شخصی شده اند . شخصی که برای فروش موتور برقی خود در دیوار آگهی زده بود و به قیمت ۱۷ میلیون تومان .
مرحوم در اقدامی عجولانه و اشتباه تمام مبلغ را به حساب دخترخانم مالک موتور شارژی واریز کرده بودند و دریغ از صداقت متقابل . ایشان بعد از چند ملاقات در تغییر رفتاری ۱۸۰ درجه ای بجای موتور ، شیفته ی مالک موتور شده بودند و شبانه روز درون خودرو و نبش کوچه شأن کشیک آن فروشنده را میکشیدند بلکه شاید یک نظر آن دوشیزه ی محترم را ملاقات کنند و سرجم مرحوم وارد رابطه ای هزار توی و پیچ در پیچ شده بودند که هیچ رنگی و یا عطری از عقلانیت در رفتار ها و عکس العمل های وی دیده نمیشد. دنیا برایشان سیاه سفید و ادامه زندگی برایشان در یک چیز خلاصه میشد . رسیدن به صاحب موتور .
در مقابل نیز فرد فروشنده از احساسات پاک و عمل های احساسی ایشان سواستفاده و موتور را به شخص دیگری فروخته و هفده میلیون مرحوم را پس نمیدادند . آخرین دیدار بنده با ایشان بطور تصادفی رخ داد و ایشان شدیداً دچار بجران روحی ، مالی ، سلامتی و احساسی شده بودند و ...
بنده برای خانواده محترمشان آرزوی صبر و شکیبابی دارم و غمگینم غمگینم غمگینم غمگینم غمگینم غمگینم .
مرحوم دقیقا همسن خودم بود که هیچ بلکه مجتبی و من در یکروز چشم به جهان گشوده بودیم . از اینکه چنین متفاوت از هم بودیم متعجب نیستم چون جبر جغرافیایی و تاثیرات زیست بوم شناختی و اتمسفر زادگاه تعیین کننده و تاثیر گذار هست . مجتبی بی نهایت منظبت و تمیز و خوش لباس بود . صبور بود ولی بی انگیزه . سبزه بود ولی بانمک ، آرام بود اما آهستگی طبیعی نبود و تاثیرات جانبی مصرف قرص های آرامبخشی بود که استفاده میکرد . حاضر نشد حرفم رو گوش کنه چون عاشق بود. حاضر نبود قبول کنه وابسته و معتاد به مصرف قرص های آرامشبخش شده .حاضر نبود برای گرفتن حقش به قانون مراجعه کنه و خب اینها سبب جدایی مسیر شد و کمتر از یکماه فوت کرد روحش شاد .
______
دخبر: 1144457 ارسال به دیگران پرینت
خودکشی جوان 33 ساله در حاشیه استخر لاهیجان
فرمانده انتظامی لاهیجان گفت: شب گذشته جوانی 33 ساله در حاشیه استخر لاهیجان با سلاح گرم اقدام به خودکشی کرد.
به گزارش خبرگزاری برنا از گیلان ؛ سرهنگ "قاسم جانعلیپور" در تشریح این خبر اظهار داشت: در ساعت 2000 شب گذشته در پی تماس تلفنی با مرکز فوریتهای پلیسی 110 مبنی بر تیراندازی و خودکشی فردی در حاشیه استخر شهرستان لاهیجان، بلافاصله ماموران انتظامی به محل اعلامی اعزام شدند.
فرمانده انتظامی شهرستان لاهیجان افزود: با حضور پلیس و تحقیقات اولیه مشخص شد، مردی 33 ساله اهل دزفول و ساکن لاهیجان به دلایل نامعلوم با یک قبضه سلاح گرم با شلیک به سر خود، اقدام به خودکشی کرده است.
این مقام انتظامی ادامه داد: با هماهنگی مقام قضائی، جسد متوفی برای سیر مراحل قانونی به پزشکی قانونی منتقل شد.